البته از دید بنده انتخابات ریاستجمهوری دهم، قبل از شمارش آرا مخدوش بود و ادله قانونی هم برای این مساله دارم و اگر در جایی بخواهند به این مساله رسیدگی کنند من حاضرم ادله خودم را ارائه کنم. یعنی قبل از رسیدن به موضوعاتی چون شمارش و تقلب و این گونه مسائل، از دید من طبق قانون انتخابات ریاستجمهوری و قوانین جاریه کشور در امر انتخابات، انتخابات ریاستجمهوری دهم مخدوش بود....
امام خمینی از ابتدا معتقد به حق جمهور و حق عامه مردم در تعیین سرنوشت خودشان بودند و لذا فرمودند که نظام سیاسی ما جمهوری اسلامی است. مقصود از جمهوری این است که تمام امور در کشور مبتنی بر تصمیم و ارائه مردم است. اسلامی بودن آن هم از آن جهت است که چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، این نظام سیاسی که مردم انتخاب میکنند به احترام همین ملت مسلمان، احکام اسلام را حاکم میکند.
این موضوعی که شما فرمودید آیا با نظریه ولایت فقیه امام خمینی(ره) تضاد ندارد؟
با آن شکلی که امام مطرح فرمودند خیر، ولی با بعضی تفاسیر که امروزه از سوی برخی مطرح میشود، چرا. پاسخ به این سوال شما بستگی به این دارد که ما ولایت فقیه را چگونه معنا کنیم. براساس تعریف امام، اول اصل نظام را مردم باید انتخاب کنند لذا ایشان بعد از پیروزی انقلاب رفراندوم گذاشتند و از مردم ایران پرسیدند که آیا شما جمهوری اسلامی میخواهید یا نمیخواهید؟ اگر مردم در سال 58 میگفتند که ما جمهوری اسلامی نمیخواهیم به اعتقاد من قطعا امام به حوزه برمیگشتند و تکلیف را از خودشان ساقط میدیدند، اما مردم آگاهانه و مشتاقانه، جمهوری اسلامی را انتخاب کردند. در نظام اسلامی حاکم، شرایطی دارد و این شرایط، همان شرایط منصب ولایت فقیه است. بر این اساس، رئیس حکومت در نظام اسلامی باید شرایطی داشته باشد که از جمله آنها عدالت، تدبیر، مخالفت با هوای نفس، قدرت اداره جامعه و حفظ منافع ملت است.
آیا نظر امام در زمینه ولایت فقیه، این نبوده است که اسلامیت از جانب الهی سرچشمه میگیرد و این جمهوریت است که قالب حکومت را تعیین میکند؟
اینکه رابطه ولایت فقیه با مسائلی چون آزادی چگونه است یک بحث تخصصی است و ما وارد آن شدیم.
من بیشتر میخواهم به رابطه جمهوریت و اسلامیت بپردازیم.
جمهوریت یعنی اینکه مردم در انتخاب نوع حکومت آزادند.
به همین دلیل هم جمهوری اسلامی به همه پرسی گذاشته شد.
بله، به همهپرسی گذاشته شد و مجددا قانون اساسی هم به همهپرسی گذاشته شد و امام خمینی انتخاب مقامات و مسوولان نظام را هم به مردم واگذار کردند و این مقامات ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس و حتی رهبری را نیز شامل میشود. به این معنی که ولایت فقیه به خودی خود ولایت ندارد. البته طبق نظریه امام خمینی، فقیه واجد شرایط بالقوه ولایت دارد و اگر صد تا فقیه، شرایط لازم منصب ولایت فقیه را داشته باشند، اینها بالقوه ولایت دارند اما استقرار هر یک از اینها منوط به انتخاب مردم است و اگر مردم یکی را انتخاب کردند، بقیه فقها باید در دایره این حکومت تشکیل یافته عمل کنند....
البته من در اینجا اشکالات اساسی به روند انتخابات خبرگان دارم و معتقدم که تا حدود زیادی، انتخابات خبرگان از چارچوبهای انتخابات آزاد خارج شده است و کسانی که درصدد دفاع از ولایت فقیه هستند باید این نقیصه را برطرف کنند. حالا من درصدد نقد روند انتخابات خبرگان نیستم اما اجمالا عرض میکنم که در دنیای امروز ما نمیتوانیم مسائل حقوق اساسی را که در قانون اساسی خودمان هم به رسمیت شناخته شدهاند نادیده بگیریم و از کنار آنها بگذریم. ما نباید اجازه بدهیم که در گذر زمان، این روندها تبدیل به شیوه و سنتهای سلیقهای سیاسی شوند و بعد از یک مدت چشم باز کنیم و ببینیم که از انتخاب و آزادی انتخاب فقط اسمی باقی مانده است.
من متاسف هستم از این که بگویم در قضیه خبرگان، این اتفاق تا حدودی رخ داده است. من این مساله را از باب دلسوزی عرض میکنم و باید مجلس و مجمع تشخیص و مجلس خبرگان، نواقص انتخابات مجلس خبرگان را برطرف کنند. حتی از طرف اسلام و خود امام هم این مساله قابل قبول نبود که یک گروه که برگزارکننده انتخابات و ناظر بر انتخابات هستند، خودشان هم کاندیدا باشند. در هیچ جای دنیا هم چنین مسالهای قابل قبول نیست.....
من نمیخواستم وارد آسیبشناسی قانون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شوم و بحث من بیشتر در حوزه مشروعیت و مقبولیت بود و اجمالا نتیجه صحبت من این است که رای مردم هم پایه مقبولیت است و هم مشروعیت. این که گفته شود مشروعیت ولی فقیه از آسمان است و مقبولیت او از زمین، این حرف درست نیست. به تعبیر دیگر ولیفقیه باید شرایطی را که در منابع دینی ذکر شده داشته باشد و این جنبه آسمانی قضیه است، اما ولی فقیه تا از سوی مردم برگزیده نشود، شرعا به مقام ولایت نمیرسد و اگر ما غیر از این بگوییم معنای آن این است که تمام فقها در عرض هم ولایت دارند.
ایشان در این خصوص گفتهاند: پیروی از رسول اکرم به حکم خداست، پیروی از متصدیان حکومت و ولیامر نیز به حکم الهی است.
بله کاملا درست است و این همان توضیح حرفهای بنده است. جنبه مشروعیت نظام همانی است که عرض کردم و حاکم جامعه باید دارای شرایطی باشد که در شرع تعیین شده است. لذا اگر فردی را مردم به اتفاق آرا برای حکومت یک کشور اسلامی انتخاب کنند اما آن فرد شرایطی را که در اسلام برای منصب رهبری تعیین شده نداشته باشد، ولایت او ولایت اسلامی نخواهد بود ولو این که او همان طور که عرض کردم به اتفاق آرای مردم انتخاب شده باشد. اما در طرف دیگر اگر کسی تمام شرایط ولایت را در بالاترین مرتبه داشته باشد و افقه فقها و قویترین مدیر جامعه باشد ولی مردم او را انتخاب نکنند باز او مشروعیت ندارد.
زمانی که امام خمینی در پاریس بودند خبرنگاری از ایشان پرسید که آیا شکل حکومت مورد نظر شما مانند همان خلافت اسلامی است که در زمان علی(ع) بود؟ امام در پاسخ فرمودند که شکل حکومت ما با اقتباس از سیره نبی اکرم و شیوه امیرالمومنین(ع)، جمهوری اسلامی است که توسط مردم تعیین میشود و در ادامه میفرمایند: اسلام به ما اجازه نداده است، رسولالله به ما اجازه نداده است، امیرالمومنین به ما اجازه نداده است که ما چیزی را به مردم تحمیل کنیم که آنها نمیخواهند. اینها عین جملههای امام است و ایشان با صراحت فرمودند که اسلام، پیامبر و امیرالمومنین به ما اجازه ندادهاند که ما چیزی را به مردم تحمیل کنیم که آنها نمیخواهند. بنابراین انتخاب مردم در مشروعیت نظام مطرح است. حال سوالی را در اینجا مطرح میکنند و آن این است که اگر صرف داشتن شرایط آسمانی ولایت، کافی باشد، این سخن امیرالمومنین را چگونه توجیه میکنید که میفرمایند: اگر حضور گسترده مردم نبود و حجت بر من تمام نمیشد، مبنی بر این که جامعه مرا میخواهد، من عنان شتر خلافت را بر پشت آن میانداختم و عطایش را به لقایش میبخشیدم. آیا امیرالمومنین حق گفتن چنین جملهای را داشت؟
این نشان میدهد که حتی امیرالمومنین که در روز عید غدیر مستقیما از سوی خداوند منصوب به ولایت شد میفرماید که اگر مردم جمع نشده بودند این امر را نمیپذیرفت. آیا این مساله به این معنی است که حضرت امیر العیاذبالله از زیر بار تکلیف الهی شانه خالی میکردند؟ مسلما چنین نیست و امام خمینی هم به استناد همین سخن است که میفرمایند حق نداریم چیزی را به مردم تحمیل کنیم.
اتفاقا این مساله، بسیار حرف عقلایی و قابل پذیرشی در دنیای امروز است ولی متاسفانه، برخی ولایت فقیه را در دنیای امروز یک مقام تحمیلی فراقانونی معرفی میکنند در حالی که واقعا ولایت فقیه آن طور که امام تعریف میکردند یک نظام مترقی است.
امام خمینی در جایی میفرمایند که اختیارات ولیفقیه در اداره جامعه، همان اختیارات پیامبر و امیرالمومنین است، اگر کسی تصور کند که اختیارات امیرالمومنین در اداره جامعه کمتر از پیغمبر است و یا کسی تصور کند اختیارات ولیفقیه در اداره جامعه، کمتر از اختیارات امیرالمومنین است، ولایت و نبوت را نفهمیده است.
امامخمینی در همینجا میفرمایند البته این اختیارات در دست کسی است که اگر یک استبداد بورزد و یک گناه مرتکب شود خود به خود از مقام ولایت، منعزل است. یعنی عزل او قهری است و قبل از اینکه خبرگان و دیگران او را عزل کنند خودبهخود عزل میشود. به تعبیر دیگر اگر حاکم اسلامی، خودش میداند که اهل گناه کبیره است، حتی اگر مردم خبر نداشته باشند، حق حکومت ندارد.
چرا برخی افراد در مسائل اخیر به سمت ضربه زدن به ولایت فقیه رفتند و تلاش کردند جایگاه ولی فقیه را در نظام اسلامی زیر سوال ببرند؟
این مساله دو علت دارد و در واقع این حرکت از دو منشا سرچشمه میگیرد. یک حرکت از سوی مخالفان با نظام و انقلاب و امام است و از زمان حضرت امام این مساله کم و بیش وجود داشت و هنوز هم ممکن است در بعضی جاها شاهد چنین حرکاتی باشیم.
ولی همه این اظهارات را به پای ضدیت با انقلاب و دین نمیشود گذاشت، چرا که بعضی از این شعارها و مسائل به خاطر دفاع بد از ولایت فقیه و ارائه چهره نادرست از ولی فقیه است. ببینید ولی فقیه از اصل اسلام که مهمتر نیست؛ حضرت علی(ع) میفرماید اگر اسلام را بد معرفی کنید همچون پوستین وارونه میشود. شما اگر پوستین را درست بپوشید مظهر زیبایی و وقار خواهد بود و به شما گرما میدهد، اما اگر این پوستین را وارونه بپوشید نهتنها گرمی ندارد بلکه چهره کریهی به شما میدهد که موجب ترس و وحشت بینندگان میشود.
اینکه فرمودید چرا عدهای سخنان نامربوطی راجع به ولایت فقیه میزنند و حتی شعارهای نامربوطی دادند من خیلی صریح و شفاف عرض میکنم که متاسفانه بعضی از افراد و جریانها به جای آن که بیایند و صادقانه از ولایت فقیه دفاع کنند، از ولیفقیه سپری ساختهاند تا با استفاده از آن از منافع حزبی، گروهی و شخصی خودشان دفاع کنند. فرض کنید که یک فردی در جایی نماینده ولی فقیه است و مرتکب یک اشتباهی میشود و یک عده به او اعتراض میکنند. حال این فرد به جای اینکه اشتباه خودش را بپذیرد و وقتی میبیند که مردم قبولش ندارند، میآید و تمام منتقدان خود را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکند و میگوید چون که آقا به من حکم داده پس هرکس که به من معترض است پس با ولایت فقیه مشکل دارد.
در مجلس اول و بعد از شهادت شهید رجایی، همسر شهید رجایی در انتخابات میاندورهای تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. ایشان یک خانم به تمام معنا متدینه و فداکار بود و کسی بود که جوانیاش را همراه با شهید رجایی گذرانده بود و همچون یک کوه مقاوم بود و سه دوره هم در مجلس شورای اسلامی نماینده بود. ایشان در یک جایی به رفتار یکی از مسوولان اجرایی انتقاد شدید کرده بود و این مساله باعث شد که برای دوره چهارم مجلس این خانم با عنوان ضدیت با ولایت فقیه رد صلاحیت شد. شما ببینید در این کشور به همسر شهید رجایی برچسب ضدیت با ولایت فقیه میزنند. رحیمی آزاده، همان رزمندهای که در اردوگاه اسرا در عراق حاضر به مصاحبه نشده بود و واقعا باید او را قهرمان ملی نامید، بعد از اینکه به کشور بازگشت و مدرک دکترایش را گرفت در انتخابات مجلس هشتم با عنوان عدم التزام به ولایت فقیه رد صلاحیت شد که البته بعدا با وساطت تایید شد. من نمیگویم که هرکسی از راه برسد باید تایید شود ولی واقعا حقوق زیادی در این کشور با نام عدم التزام به ولایت فقیه ضایع شده است.
دلیل بسیاری از این رد صلاحیتها هم به خاطر این بوده است که یک شخص مثلا از صدا و سیما یا سپاه و یا سایر ارگانهایی که زیرنظر ولی فقیه هستند انتقاد کرده است و همین مساله باعث شده که به او برچسب ضدیت با ولایت فقیه زدهاند.
بنده در همین جا بصراحت اعلام میکنم که سپاه و بسیج از مسیری که حضرت امام طراحی کرده بودند خارج شدهاند. در عین حال به سپاه افتخار میکنم چون خودم یک سپاهی بودم. به بسیجی که امام میخواستند افتخار میکنم و معتقدم که آن بسیج باید در جامعه باشد. ....
سوال من الان راجع به قانون است.
ما الان قوانینی داریم که متاسفانه نادیده گرفته میشوند. البته من قبول دارم و باید افراد در عمل پایبند به قانون باشند. شما ببینید آقای خاتمی در سال 76 وارد انتخابات شد. نظرات و دیدگاههایی هم داشت و بدون این که ادعایی داشته باشد چارچوب اساسی ولایت فقیه را پذیرفته بود و در مسائل کلی کشور و قضیه هستهای، از دستورات رهبری اطاعت میشد آقای خاتمی جلسات هفتگی با رهبری داشتند و در بعضی جلسات ممکن بود که حتی بحثهای چالشی جدی هم داشته باشند و ایشان نظر خودش را بگوید. دلیل این مساله هم این است که ولی فقیه به معنی تعطیل شدن عقل در افراد جامعه نیست و هر کسی نظرش محترم است، اما اگر بعد از مشورت، ولی فقیه به جمعبندی رسید آن جمعبندی محترم است و دیگران باید اطاعت کنند.
اما در دولت آقای احمدینژاد که بسیار مدعی ولایتمداری است و دیگران در این دولت بسیار به ضدیت با ولایتمداری متهم میشوند شما میبینید که در عمل، فاصله خیلی زیاد است. از آقای دکتر احمدینژاد سوال کنید که چرا 4 وزیر کابینه خودشان را که اتفاقا وزرای مطرح کابینه و نزدیک به دفتر رهبری بودند یعنی آقای صفارهرندی، آقای اژهای، آقای لنکرانی و آقای جهرمی را عزل کردند. علت آن جز این است که آنها در جلسه به آقای رئیسجمهور گفتند که چرا شما به نامه رهبری در مورد عدم استفاده از یک فرد خاصی در مسوولیتهای بالا توجه نکردهاید. در دولت اول آقای احمدینژاد درست است که رهبری حکم نکردند ولی در مشورتی به رئیسجمهور فرموده بودند که خوب است شما از برخی چهرهها و وزرای موفق و متدین دولت پیشین استفاده بکنید و حتی آنطور که من شنیدم آقا از چند نفر هم نام برده بودند که من نمیخواهم اسم ببرم. در عمل آیا این رهنمود توسط دولت رعایت شد؟
با توجه به تعریف شما چنین مسائلی را نمیتوان به عنوان ضدیت با ولایت فقیه تعبیر کرد.
بله. من از ذکر این مطلب قصدم این بود که بگویم چرا در دولت آقای خاتمی که اینگونه مسائل خیلی بیشتر از دولت آقای احمدینژاد رعایت میشد، برخی رسانهها از جمله کیهان و برخی جریانات افراطی مدام آقای خاتمی و اصلاحطلبان را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکردند. من فضای کلی جامعه را عرض میکنم. نظر شما هم درست است و رئیسجمهور اختیار دارد و میتواند به مشورت رهبری عمل نکند، البته به آن نامهای که رهبری به ایشان در مورد فرد خاصی داده بودند باید عمل میکردند چرا که این مساله فراتر از یک مشورت بود و یک دستور بود.
بنابراین اسم چنین مسائلی را نمیشود ضدیت با ولایت فقیه گذاشت ولی جریانی که تا این حد پایبند نیست چطور جریان مقابل را به ضدیت با ولایت فقیه متهم میکند؟! در عمل واقعا باید دید که چقدر جریانها در ادعای خودشان صادق هستند. در همین جریانات بعد از انتخابات، مردم به رفتارهای شخص آقای احمدینژاد در مناظرهها و در مدیریتشان انتقاد داشتند. ولی اینها با زرنگی خاصی توپ را در زمین ولی فقیه انداختند و خودشان در حاشیه امن قرا گرفتند و اخیرا هم من شنیدم که آقای رئیسجمهور گفتهاند که من به این دستگیریها و بزن و ببندها اعتراض دارم. آیا واقعا ایشان اعتراض دارند؟ اگر اعتراض دارد به وزارت اطلاعات بگوید که چرا این افراد را میگیرد. مگر این افراد از جایی به جز وزارت اطلاعات دستگیر میشوند؟ چه کسی اصلا این مسائل را شروع کرد؟ چه کسی قبل از اعلام نتیجه قانونی جشن پیروزی گرفت؟
آقای احمدینژاد در حالی که هنوز رئیسجمهور دولت نهم بود و باید قانون را رعایت میکرد قبل از این که نتایج قانونی انتخابات اعلام شود، جشن پیروزی گرفت و مردم را خس و خاشاک نامید.
وقتی مردم خونشان به جوش بیاید ممکن است در این غلیان اجتماعی، افرادی هم از دایره قانون خارج شوند و شعارهای ساختارشکنانه سر دهند.
اما وقتی که یک نفر هنوز ساعتی از انتخابات نگذشته، اعلام پیروزی میکند، این هم اشکال است.
با این تفاوت که آقای احمدینژاد رئیسجمهور است و ایشان سوگند خورده است که به قانون اساسی عمل کند.
این مسائلی را که شما میگویید من نمیخواهم رد کنم ولی من میگویم وقتی یک نفر قبل از اعلام رسمی نتیجه انتخابات، اعلام پیروزی میکند این مساله چه جوی ایجاد میکند؟
عرض کردم که ما اگر بخواهیم آسیبشناسی انتخابات را مطرح کنیم بحث جدایی است. اگر کسی بگوید براساس اخباری که من به دست آوردهام پیروزی با من است اشکالی ندارد و در تمام دنیا هم مرسوم است. حالا این که بگوییم اگر چنین کاری نمیشد بهتر بود خب این مسالهای جداست.
البته از دید بنده انتخابات ریاستجمهوری دهم، قبل از شمارش آرا مخدوش بود و ادله قانونی هم برای این مساله دارم و اگر در جایی بخواهند به این مساله رسیدگی کنند من حاضرم ادله خودم را ارائه کنم. یعنی قبل از رسیدن به موضوعاتی چون شمارش و تقلب و این گونه مسائل، از دید من طبق قانون انتخابات ریاستجمهوری و قوانین جاریه کشور در امر انتخابات، انتخابات ریاستجمهوری دهم مخدوش بود.
لینک متن کامل گفتگو در سایت روزنامه جام جم